داستان عشقی

در این وبلاگ داستان های زیبای عشقی

داستان عشقی

در این وبلاگ داستان های زیبای عشقی

عشق کم سو

به نظر من عشق دروغه هر چندم که به عشقت علاقه داشته باشی هر چند بهش خیانت نکنی بازم روزی میرسه که بخاد به خاطر هیچو پوچ ولت کنه من خودم تجربه کردم خیانت بت کنن واقعا سخته

یه دختری رو بینهایت دوس داشتم سه سال و...با هم بودیم ولی بخداخودمم نمیدونم چرا ولم کرد هر روز میدیمش میرفت مدرسه هر روز اسمس زنگ بد جور وابسته بهم شدیم به خاطرش دانشگامو ول میکردم میرفتم استخدامی ارتشو نیرو انتظامیو ...  شرکت میکردم هر بارم یه دلیل واسه رد شدن بگذریم که برم سره کار بگیرمش تمامه وجودم بود بهم میگفت هرجا برم حتی توی دهات با یه فانوس بام میاد مثل بختک رو زندگیمه ولم نیمکنه....همه حرفاش تو ذهنمه چی دوست داشت چی نداشت کجا میره چیکار میکنه اینقد عاشقش بودم همش میگفتم تو زنمی باید هر جا میری سرو سنگین باشی تو مرد داری بگم چی این چند سال که هیچ وقت روزای رو که با هم بودیم از یادم نمیره کلاس زبان میرفت میرفتم دنبالش با هم تو تاکسی دسته همو میگرفتیم یه بارم سر گذاشت رو شونم کادوهش همه تک بودن هر 12 هر ماه بهم تبریک 4/12 سالگرد دوستیمون کادو بهم ولنتاین(سپندار مذگان) واسم غذا درست میکرد سالاد الویه هنوزم مزش تو دهنمه داد بهم ببرم دانشگاه بوی عطره چادرش گرمی دستاش الانم می افته یادم میخام بمیرم چه روزای که حدوده پنج ساعت با هم حرف نزدیم ای همش تو ذهنمه بخام بگم صدتا وبلاگ جا میگیره لبخند هر روز صبح که میرفتم میدیدمش دخترای دیگه حسود بودن بم زنگ میزدن اصلا اعتنا نمیذاشتم فقط اون فقط اون به خدا موقعیته خیانت میخاست پیش بیاد بهش میگفتم چشمم دختری جز اونو نمیدید کورشده بودم هر روز صبح با هم راجبه روزای که با همیم در آینده یه روز میخاستم واسه یه هفته برم جایی اومدو دیدمش اشک اومد تو چشماش یه پا فرشته بود خلاصه بهش میگفتم خانومم یه روزم که مپل همه روزای خدا ولی خبر نداشتم آخرین باره که چشم تو چشمه همیم رفت مدرسه صبحش رفتم دیدمش ظهر که رفتم دیدمش دیگه رفت خونه و نزنگید باورتون میشه مای که از 24ساعته روز از هم باخبر بودیم اینقد مسخره با هم بزنیم الانم وقتی از کارایی که کرده می افته بیرون دوس دارم بمیرم

بعدا فهمیدم رفته با یکی از من بهتر کسی که نوره چشماش از من بیشتره جذاب تره رنگه پوستش سفید تره لباش سرخ تر ...پیشه دوستاش گفته قبلا با فلانی دوس بودم دوس پسره قبله منش آرش هی میاد منت کشی هر روز. دیروز اومد جوابش کردم وقتی اینارو شنیدم قسم میخورم روحم از بدنم پر کشید الانم به هر جا نگاه میکنم یاده اونه جا نیست که ازش با اون خاطره نداشته باشم همیشه خوابشو میبینم چیزی نیست که ببینم نی افتم به یادش اگرم بم می گفت دوسم نداره دیگه این رابطرو نمیخاد خیلی واسم بهتر بود تا اینکه بخاد گوشیشو خاموش کنه و ازم فرار کنه اینجاش بم خیلی زور داشت ای کاش یه روزی باهاش این کارو کنن تا بفهمه چه حالی میده تا وقتی که بمیرم یادش تو قلبمه جاش محفوظه با اینکه از دستش ناراحتم ولی ایشا الله خوش بخت بشه  بله دنیا بی وفاس

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد