از همان دوران کودکی پدرم به من یاد داد از تیمور خان متنفر باشم!تیمور خان در نزدیکی خانه مان یک تعمیرگاه آپاراتی بزرگ داشت و انواع و اقسام ماشینهای مدل بالا مشتریانش بودند،به همین خاطر همه انتظار داشتنند تیمور خان یک میلیاردر درست و حسابی باشد،اما او غیر از یک فولکس قورباغه ای مدل 1967 و همان تعمیرگاه هیچ مالی و اموالی نداشت،حتی لباسهای که می پوشید،اگر چه تمیز بود،اما بسیار ساده و ارزان قیمت بود و همین نوع زندگی اش بود که باعث می شد همسایه ها از هم بپرسند :«پس تیمور خان با این همه درآمدش چیکار میکنه؟»
ادامه مطلب ...وقتی وارد اتاق شد،چهره درهم و افسرده اش حکایت از درد و رنجی طاقت فرسا داشت.نامش امید و 42 ساله بود.پس از احوالپرسی و دست دادن،لبه صندلی نشست و سر به زیر انداخت.پرسیدم چه مساله ای باعث شده که توفیق دیدار با شما را داشته باشم؟سکوت معناداری کرد و بع آهی کشید و گفت:«ساعتی پیش با شما تماس گرفتم و گفتم که متوجه ارتباط تلفنی همسرم با مردی شده ام و شما هم گفتید که حضوراً خدمت برسم تا موضوع را بررسی کیند و بگویید چه کنیم.»
ادامه مطلب ...